توی کوچه بودم .
دو سه تا خونه بیشتر نمونده بود که برسم به در خونه خودمون ،
یه آقایی داشت رد میشد ، عطسه کرد ،
تا اومدم بگم الحمدلله ، گفت : الله اکبر !؟
تا جایی که من یادم میاد یا میگن الحمدلله یا میگن صبر اومد .
اینجوریشو ندیده بودم .