چرا با عشق میدهی اما با درد میگیری ؟
چرا محبت را یادمان میدهی اما با نفرت میگیری ؟
چرا خوبی را با بدی معاوضه میکنی ؟
تشکر کدام بخششی را با کینه به دلمان جواب میدی ؟
کدام گناه ناکرده را با اینهمه عذاب بهمان برمیگردانی ؟
وقتی بهشت وعده داده ات را با جهنم دنیایت بهمان برمیگردانی ،
چرا به دنبال شکرگذاری می آیی ؟
.......................................................................................................................
اینجا زمین است .
زمینی که سالها بعد مریخ نام دارد !
زمینی به نام مریخ .
خورشید تمام میشود
اما زندگی را دوباره آغاز میکنی !
در جایی دیگر .
با انسانهایی دیگر !
کجای این چرخ گردانی که حتی به خواب هم نمیتوان دید
راسخ و استوار همچنانی که بعد سالها آرمیدن
دوباره برپایی ؟
گردان ....
گردان ....
گردان ....
همه شتابان و بیقرا به دنبال قرار میگردیم
زندگی می بخشی
زندگی میکنیم
زندگی را بازپس میگیری
زندگی را برمیگردانی
آن جای بعدی کجاست ؟
که اینهمه وعده میدهی !
....................................................
قرار میگذاری .
اما اگر وعده گاه جدید تو همان بهشتی باشد که یکبار
وعده اش داده بودی ، قرار بیقراریمان را دوباره ،
به کدام بهشتت وعده میدهی ؟